ماشاالله به این اراده و خستگی ناپذیر بودنت توی این دو روز تعطیلات که از صبح با هم بودیم می دیدیم که با چه حوصله ای داری راه می ری بارها و بارها وقتی خواستی از زمین بلند شی -بدون کمک- دوباره می افتادی روی زمین و باز دوباره بلند میشدی و باز می افتادی و این ادامه داشت تا بالاخره میتونستی روی پای خودت بایستی و راه بری و وقتی راه می رفتی دوباره می افتادی و با هر افتادنت روی زمین دلم برات کباب می شد یاد مورچه ای افتادم که بارها و بارها دونه ای که توی دهنش داره و میخواد از یک دیوار بره بالا می افته و دوباره میاد بالا و تو دقیقا مثل همون مورچه ای دیورز که خونه پدر بزرگت رفتیم بابا بزرگ جمله قشنگی گفت ایشون گفتند به یک قهرمان دوی ماراتن گفت...