خونه ی تمیز
مشغول روزمرگی ها هستم...مثل همیشه...مثل هر روز
یا مشغلول گردگیری خونه هستم ... یا تدارک عصرانه یا شام
تو هم مشغول بازی کردن
شیشه پاک کن رو بر میدارم تا گردگیری رو شروع کنم ... بدو بدو میای و اونو از من میگری و میگی ... من اونه تمیز
میگم نه پسرم شما نمیتونی من خودم تمیز میکنم
نه من بلدم ... اونه تمیز
شیشه پاک کن رو به همراه دستمالش از من میگیری و میری تمام میزها و کمد ها و حتی دیوار ها برای من تمیز می کنی
و من خوشحال از اینکه تو با منی و همراهم هستی .. بماند که این جور تمیز کردنت جز دوباره کاری برای من ندارد اما لذت بخشه
تمام لباسهای کمدت ... اسباب بازی هات را بیرون میریزی و با آب پاش کشوهای کمد رو تمیز میکنی و به من حتی اجازه کمک کردن و جمع کردن وسایل ریخته رو نمیدی
مامان جمع نتُن ... من اونه تمیز
+ این خونه تمیز کردن رو از خاله آسیه جونت یاد گرفتی وقتی خاله جون میاد خونه مادرجون تا کمی دست کمکش باشه