علی اصغرعلی اصغر، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

بهار در پاییز

داداشی

1396/1/7 9:46
405 بازدید
اشتراک گذاری

اینی که چند وقته نیومدم و اپ نکردم دلیل داشته

اخه جوجه فینگیلی ما داره داداش دار میشه و انشالله تا چهار ماه دیگه پا به دنیای ما می ذاره

ما منتظر بودیم ... منتظر یک فرشته کوچلوی دیگه که خدای مهربون مثل همیشه لطفش رو نصیبمون کرد و یکی دیگه از فرشته هاشو به ما سپرد

وقتی جواب بی بی چک و آزمایش مثبت بود بعد از شوهری به علی اصغر جونم گفتیم

گفتم : یادته یک روز دعا کردی که خدا بهمون یک نی نی دیگه بده تا بیاد با شما بازی کنه ، یادته می گفتی ما خیلی کم هستیم ... من دلم داداش می خواد

حالا خدای مهربون دعای شما رو شنیده و میخواد به ما یک نی نی بده ولی هنوز معلوم نیست که دختره یا پسر

تو خوشحال شدی از اینکه قراره یک همبازی برات بیاد و چون دوره بارداری خاله جون رو دیده بودی این خودش یک پیشینه خوب بود که توی ذهنت داشتی

وقتی ازت خواستم که فعلا به کسی چیزی نگو ... تو هم راز دار خوبی بودی و تا بهت نگفتم به کسی چیزی نگفتی

هر چند روزها و ماه های اول سخت بود ... سخت بود که دیگه نمیتونستم مثل قبل باهم بازی کنیم ، بیرون بریم، کلاس بریم ، قصه بگم و .... اما هر طور بود خوب و بد گذشت و تو هر روز منتظر بزرگ تر شدن شکم من بودی هر از چند گاهی میگفتی مامان شکمت بزرگ شده ها!!!

وقتی جنسیت فرشته کوچولو رو دونستی که پسره و قراره خدای مهربون بهت یک داداش بده بی نهایت خوشحال شدی ... آخ جون من داداش دارم

الان ک شکمم به قول تو بزرگ شده میای دستت رو میذاری روی شکمم و با داداشی حرف می زنی و و منتظری تا تکون بخوره

الحمدالله تا اینجا که خوب بودی و تونستی باهاش کنار بیای

میدونم راه سختی در پیش داریم و اینم میدونم که شکر خدا تو پسر به راهی هستی و انشالله که ختم به خیر باشه ... انشاالله

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)