میساک
هر شب ... قبل از خواب ... باید مسواک بزنیم
شاید من به دلیل مشغله زیادم یادم بره ... یاکه با خودم بگم چون مریضه و حال نداره بی خیال امشب نمیخواد مسواک بزنه
اما ... تو خوب یادته و میدونی که قبل از خواب باید مسواک بزنی و برات فرقی نمیکنه که مریض باشی یا نباشی
باهم دیگه راهی دستشویی میشیم و تو میری بالای صندلی سبز کوچولوت
ابتدا دهن غنچه ات رو با لیوانی که گذاشتیم مخصوص مسواک زدنت پر آب میکنی و بعدش فورا میریزی بیرون و این کار رو به نحو احسن انجام میدی
حالا من روی مسواک کوچولوی سبزت کمی خمیر دندون میمالم
دندونات رو روی هم فشار میدی و دهنت رو باز میکنی و من شروع میکنم به زدن میسواک روی مرواریدهای سفیدت
بالا... پایین... چپ... راست ... دهنت از کف خمیردندون پر میشه و خودت اون رو میریزی بیرون
وقتی دهنت باز میشه همه ی اون دندون های خوشکلت رخ نشون میدن... همون دندون هایی که با مکافات زیاد از لثه هات زدن بیرون ... تقریبا برای هر دندونی تو مریض میشدی و تب میکردی و منم با تب تو تب میکردم و حالم گرفته میشد
بعد از اینکه من مرواریدات رو مسواک زدم ... حالا خودت میای از من مسواک و میگیری و و دندونات رو مسواک میزنی
بعد از مسواک هم بدو بدو میری به سوی رختخوابت ...
خدایا شکرت