اون قدیما ....
یادم میاد اون قدیما وقتی مریض میشدیم و با مامانمون به دکتر می رفتیم ما فقط می نشستیم و دکتر معاینه میکرد و این مامان بود که به جای ما حرف می زد که کجامون درد می کنه و ...
اما حالا...
دیروز رفتیم پیش خانم دکتر برای معاینه چون حسابی سرما خورده بودی ...بعد از اینکه نوبت ما شد و درب اتاق خانم باز شد شما همینطوری سرتو انداختی پایین و رفتی توی اتاق دکتر و ما پشت سرتون
من فقط گفتم سرما خورده و احساس میکنم گلوش چرک داره که خانم دکتر بعد از معاینه گفت بله سینوساش چرک برداشته ... خودت پا شدی رفتی روی ترازو تا وزنت رو دکتر دکتر بگیره و بعدش به خانم دکتر میگی که خانم دکتر برام آمپول ننویسی... شربت تلخ هم ننویسی ... خانم دکتر با خنده ای که همیشه روی لب داره بهت میخندید و طبق معمول شما دو نفر با هم حرف میزدید و ما شنونده بودیم
از خوراکی هایی که باید بخوری و نخوری
از عکس های روی دیوار و میز خانم دکتر
و ...
خدایا توی این هوای سرد زمستونی مراقب گلهای بهاریمون باش