علی اصغرعلی اصغر، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

بهار در پاییز

امام رضا(ع)

1393/6/29 11:56
259 بازدید
اشتراک گذاری
چند روز رفتیم مشهد به پا بوسی آقامون ... دلتنگش شده بودیم ... رفتیم و این سری و مادر جون اینا و خاله جون رفتیم ... خیلی خوش گذشت ... خصوصا به تو که به قول خودت من خیلی دوستشون دارم تو مثل همیشه همسفر خوبی بودی ... رفتن به حرم با اینکه ازدحام جمعیت زیاد بود... بازار... تفریح و ... اصلا احساس خستگی در تو وجود نداشت و ما هم از انرژی تو نیرو می گرفتیم و خستگیمون در می رفت وقتی باهم به سمت ضریح مطهر میرفتیم تو رو بغلم گرفته بودم ... گفتم بیا با هم دعا کنیم ... دعا برای شفای بابای الیاس.... برای ظهور اقا ... برای بچه های غزه و .... اما تو فقط نیگاه میکردی و سکوت داشتی ... وقتی ازت پرسیدم که چرا دعا نکردی کفتی: آخه من با امام رضا قهرم.... چرا عزیزم امام که خیلی مهربونه ببین ما رو دعوت کرده تا بیایم خونش نه من فقط کبوتراشو دوست دارم ...خوب اینا هم کبوترهای امام رضا هستند دیگه آخه که هرچی من دعا کردم که بابای الیاس خوب بشه به حرفم گوش نکرد ... منم برا همین دیگه دوستش ندارم چرا بابای الیاس خوب نکرد؟!! گفتم : خوب تو باید خیلی بیشتر از این دعا کنی تا امام رضا حرفت رو گوش کنه و انشااله شفا بده این حرفات تکونم داد مونده بودم چی بگم ... آخه چه جوری به تو بفهمونم که هیچ کار خدای مهربونمون بی حکمت نیست ... چجوری بگم شاید قسمت بابای الیاس اینه که تا ابد روی تخت خوابیده باشه و الیاس کوچولو بزرگ و بزرگ تر بشه و باباش به همون وضعیت باشه امام رضای عزیزم تو رو به حق جوادت .... زندگی دوباره رو به داییم برگردون به خاطر دل پاک الیاس.... آمین
پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)