علی اصغرعلی اصغر، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

بهار در پاییز

3 سالگی

1393/8/6 12:51
475 بازدید
اشتراک گذاری

تولد امسال رو مثل هر ساله زودتر  گرفتیم چون مصادف با محرم میشد ... تصمیم بر عید غدیر شد که هم تعطیل بود و هم فرصت بسیار خوبی برای دور هم بودنمان بود

و دیگر اینکه  عید قربان گوسفند قربونی کردیم به نیت سلامتی و قرار شد عید غدیر هم تولد داشته باشیم و هم دعوتی قربونی یعنی با یک تیر چند نشون بزنیم

امسال تو هم با ذوق و شوقت دست کمکمان بودی ... با کمک خاله جون و عموجون بادکنکها رو باد کردیم و خونه رو تزئیین کردیم

کیک تولد 3 سالگیت دست پخت خودم بود ... 2 تا کیک ... شکلاتی و ساده  ... به نظر خوب میومد و تعریف مهمونها هم از کیک این رو تاییدش کرد

و صبح روز عید بنا به رسم هر ساله قرار بر دیدن خانواده های سید بود .. قرار بر این شد تا بابایی و شما به همراه بقیه برین عید دیدنی و من بمونم خونه تا آماده پذیرایی از مهمونها باشم ... حاضرت کردم تا 2 نفری ... پدر و پسری برین مهمونی

آماده رفتن شدید اما دلت راضی به رفتن دو نفره نشد ...

من نمیام ... مامانی تنهاست ... اگه من پیشش نباشم میترسه ... عزیز دلم من از تنهایی نمیترسم شما برو با باباجون عید دیدنی ... واسه منم عیدی بیار ... شکلات بیار... انگار راضی شدی

تا دم در رفتید که صدا گریه ات بلند شد و برگشتید خونه ... نه من نمیرم تو تنهایی ... میخوام پیشت باشم...  بغلت کردم و قرار شد پیشم بمونی ... و این موندنت واقعا بهم کمک میکرد انگار کارام رو زودتر انجام میدادم

چون امسال بر خلاف سالهای گذشته از عصرانه یا شام خبری نبود میهمانانمون برای ناهار دعوت بودند

مهمانها رسیدند و جشنمان با آوردن کیک شروع شد ... فوت کردی شمع 3 ساگیت رو و بریدی کیک تولد رو

نوبت باز شدن کادوها شد ... همه زحمت کشیده بودند در حالی که اصلا اصلا راضی به زحمتشون نبودیم

کلی اسباب بازی هدیه گرفتی و لباس

هدیه من و بابایی هم یک جفت کفش بود و ماشین آتش نشانی

هدیه مادرجون و آقاجون حاجی هم یک سیوشرت شلوار بافت بسیار زیبا بود

و بهترین هدیه که هممون رو غافلگیر کرد هدیه آقاجون و مادر جون دیگه بود ... دوچرخه

کلی ذوق کرده بودی ... از همه تشکر کردیم بابت زحمتی که کشیده بودند خصوصا هر دو مادرجون و آقاجون الهی که سایتون همیشه بالا سرمون باشه و زنده و پایدار باشید ... انشاالله

خدای خوبم ... تنها پسرم رو بهت میسپارم که تو تنها حافظی و نگهدارنده ... آمین

عکس هم گرفتیم البته به مقدار خیلی کم و حتما این پست رو ویرایش میکنم

پسندها (2)

نظرات (1)

هدی مامان مبین
7 آبان 93 8:57
چه جشن و برنامه ریزیی خوبی.. چه پسر مهربونی... چه مامان هنرمندی چه هدیه هایی بی صبرانه منتطر عکسا هستیم
مامان علی اصغر
پاسخ
ممنونم هدی جونی انشالله البته یک مشکلی پیش اومده که خیلی عکس نی ولی سعی دارم اونایی که هست رو بذارم انشاالله