دل تنگی
مادر جون زهرا و خاله جون با هم رفتند مسافرت و ما تنهایی موندیم
از اونجایی که دلبستگی زیادی به مادرجون و آقا جون داری دل تنگشون شدی و روز و شب میپرسی پس مادر جون دیگه (دیگه : نام مستعاری از طرف تو برای مادر جون و آقاجون) کی میان ... چقدر دیر میان من دلم براشون تنگ شده
روزی هم که قرار بود من و بابایی بیایم اداره ... قرار شد بری خونه مادرجون حاجی اولش دلت نمیخواست که بری اما وقتی فهمیدی که بچه های عمه جون هم اونجا هستند راضی به رفتن شدی
خدا رو شکر برای صبوریت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی