آب بازي
وقتي براي اولين بار وقتي تازه به دنيا اومدي و رفتيم حموم اصلا گريه نكردي و منم خوشحال از اين كه از آب نميترسي .... اما وقتي بزرگتر شدي از حمام ترسيده شدي و هر دفعه با هزار مكافات و دوز و كلك حموم مي رفتيم
فكر ميكردم از آب ميترسي ... ولي عاشق آب بازي هستي ... يا توي خونه يا توي حياط ... مامان حياط آب بازي
اما ديروز كه خواستيم بريم حموم از يك ساعت قبلش دائم برات حرف مي زدم كه حموم خوبه ...ببين موهات كثيف شده بايد بري بشوريش تا تميز بشه ... ببين دست و پاهات اَه شده بايد بريم صابون بزنيم تا ناز بشه و كلي از اين جور حرفها
بالاخره با پاي خودش اومدي توي حموم و گذاشت من لباسهاشو در بيارم – بدون گريه-
خودش شير آب رو باز كرد و من كمي آب به تنش ريختم ... كمي نق نقش شروع شد و خواست گريه كن .... گفتم علي اصغر بيا با هم آب بازي كنيم و شير آب رو بستم و گذاشتم بهم آب بريز و كم كم آروم شد و اومد روي صندلي نشست و واسه خودش به تنهايي داشت بازي مي كرد و منم كم كم به تنش ليف و صابون زدم و كلي هم با هم بازي كرديم
خيلي خيلي تعجب كردم كه علي اصغر توي حموم آرومه و بر خلاف بقيه روزها كه هميشه صداي گريه ميومد اين دفعه صداي خنده و قهقه بود
حالا وقت رفتن شده
علي اصغر بريم ... نه مامان آب بازي ... دوباره مشغول بازي مي شي
پسرم آب بازي بسه بريم پيش بابايي .... نه
خلاصه حمومي كه قبلا تنها 10 يا 15 دقيقه بيشتر طول نميكشيد ديروز 1 ساعت طول كشيد و اونم با اصرار من از آب دل كندي
خدا كنه حموم بعدي هم اينطوري باشه
+حالا وقتي اومدي بيرون اينقدر گرسنه ات شده بود كه خودت از من تقاضاي غذا كردي
مامان مَمَ....... سوپ خوردي و كمي ريخت روي دستت ... دستتو به من نشون مي دي و ميگي مامان حموم بشور