خیالم راحت شد
بالاخره بعد از مدت تقریبا طولانی امتحانات دانشگاه بسلامتی تموم شد توی این مدت تو خیلی اذیت شدی هر چند تمام سعی و تلاشم رو میکردم که تو را تحت فشار نذارم اما گاهی واقعا کم می آوردم درگیر بودن بابایی از یک طرف ، اداره و امتحانات من از یک طرف و درخواست های تو برای بازی از طرف دیگه تا اینکه بعد از اداره میومدیم خونه شاکی میشدی که ب از میخوای بری درس بخونی ، باباییم که نیست من نمیام خونه .... توی حیاط کمی به عنوان اعتراض میموندی و با وعده بازی کردن میومدی خونه با هم قرار میذاشتیم که اول با هم یک عالمه بازی کنیم بعدش من برم درس بخونم فکر میکردی .... اول فوفال(فوتبال) بازی کنیم، بعدش تفنگ بازی و قایم موشک... بعد تو برو درست رو بخون ...
نویسنده :
مامان علی اصغر
9:43