علی اصغرعلی اصغر، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

بهار در پاییز

خیالم راحت شد

بالاخره بعد از مدت تقریبا طولانی امتحانات دانشگاه بسلامتی تموم شد توی این مدت تو خیلی اذیت شدی هر چند تمام سعی و تلاشم رو میکردم که تو را تحت فشار نذارم اما گاهی واقعا کم می آوردم درگیر بودن بابایی از یک طرف ، اداره و امتحانات من از یک طرف و درخواست های تو برای بازی از طرف دیگه تا اینکه بعد از اداره میومدیم خونه شاکی میشدی که ب از میخوای بری درس بخونی ، باباییم که نیست من نمیام خونه .... توی حیاط کمی به عنوان اعتراض میموندی و با وعده بازی کردن میومدی خونه با هم قرار میذاشتیم که اول با هم یک عالمه بازی کنیم بعدش من برم درس بخونم فکر میکردی .... اول فوفال(فوتبال) بازی کنیم، بعدش تفنگ بازی و قایم موشک... بعد تو برو درست رو بخون ...
16 بهمن 1393

با تمیزی

یکی از عادتها بسیار حسنه و خوبی که داری اینه شبها مسواکت رو فراموش نمیکنی اگر شبی زودتر بخوابی و نتونی مسواک بزنی روز بعد همش نگرانی و میگی که ما مانی بیا دندونامو نگاه کن ببین میکروبه با دندونم چیکار کرده من مسواک نزدم البته گاهی اوقات بازیت هم میگیره و ما باید حصولمون رو چندصد برابر کنیم تا بیای مسواک رو بزنی گاهی هم دیگه طاقتم طاق میشه و میگم خوب دیگه مسواکت نمیزنم اما وقتی میری برای خواب از نگرانی خوابت نمیبره و دوباره مجبورم میکنی تا دندونات رو مسواک بزنمو به قول خودت با تمیزی بخوابی نه با میکروب پسرک تمیز من الهی که همیشه تنت سالم باشه شکرالله ... شکرالله ...
11 آذر 1393

روضه

بعد از ایام تاسوعا و عاشورا مراسم روضه خوانی خونه مادر جون برگزار شد و مهمانان زیادی رو توی این چند روزپذیرا بودیم توی این چند روز عزاداری برای آقا یکی از دعاهای همه دعا برای شفای دایی کوچیکه بود... بابای الیاس بعضی از روزها هم نه نه جون و گاهی هم خود الیاس جون با مامانش مهمونمون بودند توی یکی از این روزها که نه نه اومده بودند و داشتند گریه می کردند ... با اینکه مشغول بازی با دوستات بودی اما اومدی و جلوی جمع به نه نه گفتی نه نه گریه نکن امام حسین (ع) بابای الیاس رو شفا میده ... و جمع همه آمین گوی این جمله رو روزی که خود الیاس هم اومده بود و معرفیش کردیم تا برای شفای باباش دعا کنند رو تکرار کردی و رو به جمع به همه گفتی امام حسین م...
24 آبان 1393

سرما خوردم منو بوس نکنید

چند روز بعد از رفتن به دکتر و شروع دارو ها خونه هر کسی که میریم و یا هر کسی رو که می بینیم قبل از سلام این جمله رو میگی من سرما خوردم منو بوس نکنید مثلا یکی از آشناها بهت گفت خوب نون میخوردی واسه چی  سرما رو خوردی!! نون هم میخورم ولی بازم سرما خوردم خدا نگهدارت باشه نمکی من ...
24 آبان 1393

من مریضم

پاییزه ... فصل سرما خوردگی و آنفولانزا کمی خود درمانی کردیم اما جواب نداد ... راهی دکتر شدیم ...خانم دکتر مهربون... بعد از سلام و احوالپرسی ... سلام آقا حالت خوبه؟ نه مریضم چی شده؟ سرما خوردم بعد از اینکه معاینه ایشون تموم شد ... مثل همیشه خانم دکتر شروع به تجویز میوه ها، غذا ها و جوشوندنی های خونگی شدند و بهت می گفتند که چه میوه هایی بخوری مثلا سیب ، پرتقال و خودت همراهی میکردیشون لیمو شیرین بخورم ...  ولی من لیمو میخورم بازم مریضم خوب ایرادی نداره بازم بخور، غذاهاتو هم باید خوب بخوری مثلا سوپ بخوری... مامانم سوپ درست نمیکنه ... چرا الان که بری خونه مامان جون برات یک سوپ خوشمره درست میکنه خانم دکتر هم که عشق خوش و ب...
19 آبان 1393

محرم

محرم اومد ... محرم دوست داشتنی  ... حسین (ع)... عباس (ع) ... علی اصغر (ع) محرم امسال میری  هیات ... با بابایی ... پدر و پسر ... با شروع محرم و تعریف هایی که از این ماه برات کردیم خواستی که برات زنجیر بخریم و خریدیم و حالا تویی و عشق زنجیر زدن توی هیات با لباس مشکی... منتظری که هیات ها راه میافتند ... 6 محرم باهم رفتیم همایش شیرخوارگان ... همایش مادر و بچه فرقی نمیکنه شیرخواره داشته باشی یا نه ... توی مراسم با بردن نامه حضرت عل اصغر (ع) ... میگفتی دارن منو صدا میزنه ... داره منو میگه ... میگه علی اصغر، با زنجیر هم اومده بودی تا اونجا هم زنجیر بزنی این زنجیر شده رفیقت ... هرجایی که میریم همراهته ... حالا چه هیات بریم یا ...
11 آبان 1393