علی اصغرعلی اصغر، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

بهار در پاییز

خیالم راحت شد

1393/11/16 9:43
223 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره بعد از مدت تقریبا طولانی امتحانات دانشگاه بسلامتی تموم شد توی این مدت تو خیلی اذیت شدی هر چند تمام سعی و تلاشم رو میکردم که تو را تحت فشار نذارم اما گاهی واقعا کم می آوردم

درگیر بودن بابایی از یک طرف ، اداره و امتحانات من از یک طرف و درخواست های تو برای بازی از طرف دیگه

تا اینکه بعد از اداره میومدیم خونه شاکی میشدی که باز میخوای بری درس بخونی ، باباییم که نیست من نمیام خونه .... توی حیاط کمی به عنوان اعتراض میموندی و با وعده بازی کردن میومدی خونه

با هم قرار میذاشتیم که اول با هم یک عالمه بازی کنیم بعدش من برم درس بخونم

فکر میکردی .... اول فوفال(فوتبال) بازی کنیم، بعدش تفنگ بازی و قایم موشک... بعد تو برو درست رو بخون

همه این بازی ها رو باهم انجام میدادیم و از بازی سیر نمیشدی که هیچ بلکه تشنه تر هم می شدی بعد از اینکه هم خودت و هم من و خسته میکردی اجازه میدادی تا من برم درس بخونم

بعد از اینکه خبر تموم شدنش رو بهت دادم اینقدر خوشحال شدی و ذوق کردی که گفتی دیگه خیالم راحت شد

اما توی این چند وقت با اینکه کمی بهونه بازی می گرفتی اما صب
 

در حین درس خوندنم میومدی توی اتاق و بهم میگفتی یه سوالی دارم بپرسم؟ .... چرا نمیای بخوابی من تنهایی خوابم نمیبره

 

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان محمد فاضل
18 بهمن 93 12:45
آره واقعا بچه ها اذیت میشن ولی دیگه جبر زمانه است بلاخره که به سلامتی تمام شد
مامان علی اصغر
پاسخ
تموم که میشه اما به چه قیمتی