مهد
داریم با هم توی خیابون قدم میزنیم
دیوار های نقاشی شده مهد کودک ها توجهت رو به خودشون جلب میکنه و برات سوال درست میشه؟
مامان اینجا کجاست؟ ... اینجا مهد کودکه
تو مهدکودک چیکا میکنن؟ ... اونجا بچه های کوچولو هستند و با هم شعر میخونن، بازی میکنن و ...
روز بعد بازم ازم میخوای که برات مهد کودک رو توضیح بدم .... تو مهدکودک چیکا میکنن؟
بعدش توی تخیلات خودت دوست مهدکودکی انتخاب میکنی و گوشی تلفن رو بر میداری و مثل همیشه با دوست تخیلیت تلفنی صحبت میکنی
سلام ... خوبی... کجایی ... بیا خونمون ... با هم بازی کنیم
مامان دوستم رفته مهدکودک منم میخوام برم
شوق و اشتیاقت برای رفتن به مهد خیلی زیاده ... اما من هنوز دلم راضی نمشه
الانم تنها دلخوشیم برای اومدن به سرکار حضور مادر مهربونم هستش که میدونم و ایمان دارم که برات چیزی رو کم نمیذارن که توی جای خالی منو احساس کنی
خدایی که بهتر از هر دوستی هستی مراقب کوچولوی من باش اون رو به تو می سپارم