باز هم تنهایی
امروز بابایی برای کارهای اداریش رفت ماموریت و ما مجددا تنها شدیم
هر چند من دلم به تو خوش و می تونم خودمو با تو سرگرم کنم تا کمتر دلتنگ بابایی بشم
ولی باباجون اونجا تنهاست و دلش برای تو خیلی تنگ خواهد شد
خدایا همسرم و بابای علی اصغر رو به تو سپردم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی