پله
ديروز وقتي طبق معمول به خونه مادر جون براي احوال پرسي وروجكم زنگ زدم
خاله جون بهم گفت امروز آفا علي اصغر پله هاي خونه رو طي كرده و رفته زيرزمين اتاق كار بابابزرگ و يك راست رفته پشت ميزي كه بابابزرگ هميشه لب تابشو ميذاره و از آقا جون خواسته كه براي هاهَ (هاجر) بذاره
وقتي شنيدم دلم براي خودم سوخت كه چرا من بايد شيرين كاريها و كارهاي ديدنيت رو از بقيه بشنوم
كمي حسود شدم .... اي كاش 24 ساعته كنارت مي بودم و خودم اولين هاتو مي ديدم
تنت سالم .... خدايا شكرت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی