سوسك
توي آشپزخونه مشغول كارهاي روزمره بودم كه ناگهان سوسك كوچولويي رو ديدم و جيغم رفت هوا بابايي هم ميدونه كه جيغ هاي من يعني اينكه سوسك ديدم ... سريع مياد تا سوسك و نابودش كنه و تمام اين ها زير نظر و چشماي علي اصغره چند روز بعد همين اتفاق افتاد ومن ... جيغ كشيدم يهو ديدم علي اصغر با مگس كش به دست اومده جلو و ميگه ... مامان سوسك (همراه با غنچه لبها) از اون روز به بعد هر وقت بابايي ازش ميپرسه مامان وقتي سوسك ميبينه چيكار ميكنه .... ميگه اَ اَ اَ اَ اَ (اداي صداي جيغ منو درمياره) خوب بابايي چيكار ميكنه : ت َ (يعني بابا سوسكو ميزنه) حالا آقا نقطه ضعف منو ميدونه و گهگاهي منو ميترسونه و ميگه ... مامان سوسك اَ اَ اَ ...