هیشکس نیست
من توی آشپزخونه ام و تو مشغول بازی یهویی صدا بلند میشه
کمک ... کمک
میام ببینم چی شده که ... بله آقا بین مبلا گیر افتاده
میدونم که میتونی خودتو نجات بدی ... ایستادمو نگات میکنم
کمی تقلا میکنی ... اما انگار نمیتونی
باز هم صدا میزنی... کمک ... کمک ... هیشکس نیست کمکم کنه
با شنیدن این کلمه بدو بدو میام بغلت میکنم و از بین مبل ها نجاتت میدم
بوسه بارونت میکنم
علی اصغرم تو همه منی تو ... همه کسمی ... دوستت دارم
خدایا همه کس ترین زندگیم را به تو می سپارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی