خیاط باشی
هر چه میبینی و میشنوی سریع به خاطرت میماند و من ... حیرت زده ی آن حافظه ات می شوم
صندلی سبز کوچولوت رو آوردی با یک تیکه کاغذ
کاغذ رو از زیر پایه صندلی رد میکنی
می پسرم : علی اصغر داری چیکار میکنی
جواب میدی : دارم خیاطی میکنم
خیاطی!! از کجا یاد گرفتی ... از عمه هَباب (عمه رباب)
درست مثل عمه جون که خیاطی میکنه تو اون کاغذ رو از زیر پایه های صندلیت که توی ذهنت برای خودت چرخ خیاطی ساختی رد میکنی
شکرا لله
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی